این روزها؛ همچنان.

دیگر پیر شده‌ام. روزها به اینکه چه می‌شود فکر نمی‌کنم. برای دیدن آدم‌های جدید ذوق‌زده نمی‌شوم و کارهای جدید وسوسه‌ام نمی‌کند. هرچه هست در گذشته در حال رخ دادن است. آدم‌هایی که دیده‌ام. کارهایی که کرده‌ام. حرف‌هایی که زده‌ام و زخم‌هایی که خورده‌ام. منظورم از گذشته هم نه روز گذشته و ماه گذشته و حتا سال گذشته که سال‌های دور است. سال‌هایی که به یاد آوردنشان سخت است. سال‌هایی که فراموش کرده‌ام. آدم‌هایی که اسم و صورتشان را از یاد برده‌ام. یک روز، یک لحظه، یک جایی میبینی پشت‌ِسر برایت مهم‌تر از پیش‌ِروست. آنجا همان لحظه‌ی پیر شدن است؛

دیگر پیر شده‌ام.

|
۱۴۰۰/۰۳/۰۲  13:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من