حال ما
پله پله بالا می رفت مراحل پیروزی را.
یک به یک حباب آرزوهایش می ترکید و می شدند خاطره.
آلبومش کم کم داشت پر می شد از افتخارات دهن پر کن.
هر که میدیدش ذوق مرگ می شد و آه می کشید.
نزدیک های آخر نامه ای برای خدایش که خودش شده بود نوشت ٬ این انسان معاصر من.
"حال همگی ما خوب است
اما تو باور نکن"
امضا : من که می خواستم تو باشم.

