رضای ایران

 از پیرمرد پرسید برای چه اینجا آمده ای ؟

انگار که سوال احمقانه ای شنیده باشد جواب داد : برای زیارت .

پرسید : زیارت آمده ای که چه ؟

پاسخ داد : که سلامتی بگیرم .

پرسید : سلامتی میخواهی که چه کنی ؟

پاسخ داد : که بتوانم به زیارت بیایم .

زیارت می آمد که سلامتی بگیرد . سلامتی می خواست که به زیارت بیاید .

چه دور عاشقانه ای . چه دور خالصانه ای .

 

همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید

یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان)

وقتی دلم تنگ می شود

بوی باران , عطر خاک

پرسه خیال

مسیر سپید

میثاق

انتهای بیراهه

حرف های نزدیک

یادداشتهای غار

ترخون

وب نوشت های یک دانشجو

پنجره

ساحل نشین

منتظر پرواز

من او

آنسوی مغاک بیگذر

طنز تلخ , قهوه اسپرسو (ما , ریحانه)

هجوم سایه ها ( یکی از بستگان خدا )

بی تو با تو بودن ( سحر طه )

مینی تاک (هانیه)

تبسم خدا (رضا عارفانه)

روزهای یک من

 

 


 

 
|
۱۳۸۹/۱۰/۱۷  21:00
www.ramesht.ir
چه بی صبرم من