رضای ایران
از پیرمرد پرسید برای چه اینجا آمده ای ؟
انگار که سوال احمقانه ای شنیده باشد جواب داد : برای زیارت .
پرسید : زیارت آمده ای که چه ؟
پاسخ داد : که سلامتی بگیرم .
پرسید : سلامتی میخواهی که چه کنی ؟
پاسخ داد : که بتوانم به زیارت بیایم .
زیارت می آمد که سلامتی بگیرد . سلامتی می خواست که به زیارت بیاید .
چه دور عاشقانه ای . چه دور خالصانه ای .
همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید
یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان)
طنز تلخ , قهوه اسپرسو (ما , ریحانه)
هجوم سایه ها ( یکی از بستگان خدا )

