قافیه 2
کم کم عادی می شود . کمی که میگذرد می شود عادت .
چشم باز می کنی میبینی محتاجش شده ای ٬
این قافیه ی باخته .
کم کم عادی می شود . کمی که میگذرد می شود عادت .
چشم باز می کنی میبینی محتاجش شده ای ٬
این قافیه ی باخته .
پشت سر هم می بازمشان .
این جمله را "رُهام" پسر بچه ی همسایه ٬ امروز به من گفت.
چه فیلسوفان بزرگی اند این بچه های کوچک .
یکی یکی صدای ترکیدن سلولهای ریه اش را می شود شنید.
آنچنان کام میگیرد به گمانمان لب جوی نشسته است و دلبری شیرین سخن ... .
می گوید می خواهم ترک کنم و باز کام می گیرد .
به گمانم نیما میگوید " ترک روی موتور است"
منی که سالها موتور سوار بودم می دانم که اینچنین است.
کام میگیرد این سید ما.
میخواهم چشم ببندم و غرق شوم در رویای خود٬ با تو ... شاید...
" از وبلاگ یه روزی .یه جایی . یه کسی"یک به یک حباب آرزوهایش می ترکید و می شدند خاطره.
آلبومش کم کم داشت پر می شد از افتخارات دهن پر کن.
هر که میدیدش ذوق مرگ می شد و آه می کشید.
نزدیک های آخر نامه ای برای خدایش که خودش شده بود نوشت ٬ این انسان معاصر من.
"حال همگی ما خوب است
اما تو باور نکن"
امضا : من که می خواستم تو باشم.